جدول جو
جدول جو

معنی چشم انداز - جستجوی لغت در جدول جو

چشم انداز
منظره
تصویری از چشم انداز
تصویر چشم انداز
فرهنگ واژه فارسی سره
چشم انداز
منظره، دورنما
تصویری از چشم انداز
تصویر چشم انداز
فرهنگ لغت هوشیار
چشم انداز
مساحتی از صحرا یا دامنۀ کوه که چشم همۀ آن را ببیند، منظره، دورنما، چشم افکن، منظرۀ وسیع باصفا
تصویری از چشم انداز
تصویر چشم انداز
فرهنگ فارسی عمید
چشم انداز
((~. اَ))
دورنما، منظره
تصویری از چشم انداز
تصویر چشم انداز
فرهنگ فارسی معین
چشم انداز
Prospect
تصویری از چشم انداز
تصویر چشم انداز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
چشم انداز
перспектива
دیکشنری فارسی به روسی
چشم انداز
Aussicht
دیکشنری فارسی به آلمانی
چشم انداز
перспектива
دیکشنری فارسی به اوکراینی
چشم انداز
perspektywa
دیکشنری فارسی به لهستانی
چشم انداز
前景
دیکشنری فارسی به چینی
چشم انداز
perspectiva
دیکشنری فارسی به پرتغالی
چشم انداز
prospettiva
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
چشم انداز
perspectiva
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
چشم انداز
perspective
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چشم انداز
vooruitzicht
دیکشنری فارسی به هلندی
چشم انداز
โอกาส
دیکشنری فارسی به تایلندی
چشم انداز
prospek
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
چشم انداز
آفاقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
چشم انداز
संभावना
دیکشنری فارسی به هندی
چشم انداز
סיכוי
دیکشنری فارسی به عبری
چشم انداز
見込み
دیکشنری فارسی به ژاپنی
چشم انداز
전망
دیکشنری فارسی به کره ای
چشم انداز
beklenti
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
چشم انداز
matarajio
دیکشنری فارسی به سواحیلی
چشم انداز
সম্ভাবনা
دیکشنری فارسی به بنگالی
چشم انداز
امکانات
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنگ انداز
تصویر چنگ انداز
متجاوز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حکم انداز
تصویر حکم انداز
تیر انداز چیره تیر انداز ماهری که تیر او خطا نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ انداز
تصویر چرخ انداز
کمان گیر، کمان دار، تیرانداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حکم انداز
تصویر حکم انداز
تیرانداز ماهر که تیرش خطا نمی رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلم انداز
تصویر قلم انداز
پاکلاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ انداز
تصویر چرخ انداز
((چَ. اَ))
تیرانداز، کمانگیر
فرهنگ فارسی معین
کسی که شش بجول بازی کند، کسی که نرد بازد نراد، کسی که شش گوی الوان مدور از چوب یا غیر آن به هر دو دست بگیرد و بر هر دستی سه عدد در هوا اندازد و گیرد به طوری که هچیک بر زمین نیفتد و پیوسته چهار عدد آن در هوا باشد، ماه شب چهاردهم بدر، نوعی خورش که از تخم مرغ با پیاز ترتیب دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپ انداز
تصویر چپ انداز
کسی که در پشت اسب رو به عقب برگردد و تیر بیندازد، آنکه با دست چپ تیراندازی کند، کنایه از فریب دهنده، مکار، حیله گر، برای مثال به عیاری چپ انداز جهانی / به مکاری بلای خانمانی (زلالی - لغتنامه - چپ انداز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شش انداز
تصویر شش انداز
کسی که نرد بازی می کند، بجول باز که با شش بجول بازی می کند، کسی که شش گوی به هوا اندازد و بگیرد به طوری که مرتب چهارتای آن در هوا باشد و دو تای دیگر در دو دست خودش، برای مثال برون آمد ز پرده سحرسازی / شش اندازی به جای شیشه بازی (نظامی۲ - ۱۲۷)، نوعی اشکنه که با پیاز، روغن و تخم مرغ تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید